صفحه:   2
نمایش:   31 - 60
تعداد کل صفحه:   3
تعداد کل موضوع ها:   80


<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 

یادداشت های خواندنی سال 93
عضو سایت تاریخ عضویت: 23 فروردین 1393

پیام های ارسالی: 3
اعتبار: 0

104 مرتبه در 17 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 208 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 اردیبهشت 1393 - 01:26 ب.ظ
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
...
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز


حمید مصدق

 


تو را چنان که دلم خواسته است ساخته ام ، چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر هزار چهره ، به هر لحظه می کند تصویر به چشم زدنی ... میان آن همه صورت تو را شناخته ام ...
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 اردیبهشت 1393 - 10:02 ب.ظ

آغاز کسی باش که پایان تو باشد

در روح کسی باش که در جان تو باشد

در دل کسی باش که دلدار تو باشد

بیمار کسی باش که درمان تو باشد

عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 اردیبهشت 1393 - 10:05 ب.ظ

خوشحال

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی

چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخندت 

بشود.  ( مارکز)

عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 24 اردیبهشت 1393 - 05:16 ب.ظ

می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند

مصطفی مستور


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 24 اردیبهشت 1393 - 05:34 ب.ظ

         باز دیروز

باز دیروز

شهرِ

دوازده ملیون و هفتصد و نود شش هزار و پانصد و چهل و سه نفری تهران

خالی بود؛

 

بس که در سفری.

 

مصطفی مستور


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 4 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 20
اعتبار: 0

168 مرتبه در 47 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 61 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 اردیبهشت 1393 - 08:39 ب.ظ

 اندازه ی صد سال نوری از دلت دورم / باید همیشه دور باشم از تو مجبورم

یا گریه هایم را میان شعر می گویم  / یا می نوازد گریه را نت های سنتورم

یعقوب عاشق توی این دنیا فراوان است / یعقوب...مثل من...که از این گریه ها کورم

هر دفعه دل دادم به دریا باز هم افتاد    / شکل تو یک ماهی قرمز در دل تورم

مثل تمام پسته ها که تلخ می خندند / پنهان شده صد بغض پشت خنده ی شورم

یک آسمان افتاده در قلبم که غیر از ابر / در بین باران های دلتنگیش محصورم

شاعر شدن یعنی فقط حسرت ... فقط حسرت / یعنی تو دانشگاهی و من پشت کنکورم

شاعر : هانیه دری


صفحه ی شخصی و فعال من در اینستاگرام : morteza_abdi1367
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 0

38 مرتبه در 13 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1393 - 11:00 ق.ظ

بودن با کسی که دوستش نداری

ونبودن با کسی که دوستش داری هر دو رنج است

پس اگر همچون خود نیافتی

همچون خدا تنها باش . . .


بی وفا چه فراموش پیشه ای بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 0

38 مرتبه در 13 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1393 - 11:02 ق.ظ

زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .

 


بی وفا چه فراموش پیشه ای بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 0

38 مرتبه در 13 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1393 - 11:06 ق.ظ

من هرگز نمی نالم!

قرنها نالیدن بس است… می خواهم فریاد بزنم

اگر نتوانستم

سکوت می کنم


 

بی وفا چه فراموش پیشه ای بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 0

38 مرتبه در 13 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 62 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 27 اردیبهشت 1393 - 11:11 ق.ظ

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
کتاب نیایش


 

بی وفا چه فراموش پیشه ای بیچاره آن اسیر که امیدوار توست
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 4 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 20
اعتبار: 0

168 مرتبه در 47 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 61 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 خرداد 1393 - 04:59 ب.ظ

گاهی توی زندگی ونگوک میشی

بیست و هفت سال داری

ده سال نقاشی میکشی

هزار تا اثر خلق می کنی

توی این ده سال فقط یکی از آثارت رو میتونی بفروشی

سی و هفت سال داری وقتی به جهان باقی می شتابی

اما خیالت راحته چون

روزی میاد که بالاخره نقاشیهات رو میخرن اون هم به قیمت میلیون دلار ...

( زندگی نگاره ونسان ونگوک - نقاش هلندی سبک امپرسیون )

 


صفحه ی شخصی و فعال من در اینستاگرام : morteza_abdi1367
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 7 خرداد 1393 - 12:42 ب.ظ

دوست داشتن


در هم نگریستند اما سرشار از مهربانی
چشم هاشان هر کدام پیاله پر از شراب سرخ
که در کام تشنه چشمان هم می ریختند
و کم کم بر هر دو لب
لبخندی آهسته باز می شد
لبریز از محبت
سیراب از دوست داشتن
نه عشق
دوست داشتن!
لحظاتی این چنین
خوب و شیرین و نرم و خاموش گذشت
...

دکتر شریعتی


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 خرداد 1393 - 02:58 ب.ظ
 
 
هیچ شوقی به بالا نمی خواند نگاهم را

 

اگر نبود

این فاصله ها ی تاریک

میان ستاره ها

هیچ شوقی


به بالا نمی خواند نگاهم را


اگر نبود

این فاصله ها ی تاریک

میان ستاره ها

شهابی نمی گذشت و


رابطه ها گم می شد

اگر فاصله ی تاریک میان ما نبود

دلتنگی هایم همه بیهوده بود

و شعرم در همین چند قدمی

وا می ماند

ببین

فیلسوف شده ام

برای آنچه که نبود
.....


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 خرداد 1393 - 10:19 ق.ظ

من از عهد آدم تو را دوست دارم

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

قیصر امین پور

عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 خرداد 1393 - 10:21 ق.ظ

گاهی با خودم فکر می کنم 
آیا من هستم؟ 
آیا من همانی بودم که باورم شده؟ 
یا کسی هستم در ذهن دیگری؟ 
یا اصلا من قصه ای هستم که همینک خوانده می شوم؟ 
یا شاید هذیان شاعری باشم که در کاغذ پاره هایش مرا داد می زند؟ 
نمی دانم... 
راستی آیا تو هستی ؟ 
یا من تو را ساخته ام که شاعر بنامندم؟ 
اینروزها سرم زیاد پر می شود از حرف 
از فکر 
نکند من تو را زاده ام در ذهن خویش 
تا عاشق باشم ؟ 
نمی دانم 
شاید من آن گم کرده ای باشم که دنبال خودم می گردم 
دنبالِ منی که در تو ساخته ام 
...................................... 
هر چه باشم یا نباشم 
اگر هستم یا اگر نیستم 
می خواهم تو قصه ی مرا بخوانی 
تو مرا بنویسی 
تو مرا هذیان کنی 
های ...تویی که نامت را نمی دانم 
با تو ام 
مرا به حقیقت برسان  قهوه

عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 خرداد 1393 - 10:22 ق.ظ

در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

 

چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را

برای این همه نا باور خیال پرست ؟

 

به شب نشینی ی ِ خرچنگ های مردابی

چگونه رقص کند ماهی ی ِ زلال پرست ؟

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند

به پای هرزه علف های باغ کال پرست

 

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست

کمال دار برای من کمال پرست

 

هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است

به چشم تنگی ی ِ نا مردم زوال پرست

عضو سایت تاریخ عضویت: 21 شهریور 1392

پیام های ارسالی: 5
اعتبار: 0

20 مرتبه در 7 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 40 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 22 خرداد 1393 - 11:37 ب.ظ

دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته ام!

رسول یونان


تو خوبی !البته با تاخیر!!
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 خرداد 1393 - 10:04 ب.ظ

ﻣﻦ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻨﺪﻩ ، ﯾﻪ ۵ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ

- ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺴﺶ ﻧﯿﺴﺖ ﻏﺼﻪ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺭﺳﻤﺎ ﻏﺼﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ

- ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺧﻮﺭﺩﻡ , ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ , ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻔﺘﻢ
- ﺷﺎﻧﺲ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺁﺩﻣﻮ ﻣﯿﺰﻧﻪ؛ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﮓ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ؛ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮐﻼً ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭﻩ

- ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺷﺪﻳﺪ ﺷﺪﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﻴﺴﺘﯽ، ﺧﺮﺩﺭﻭﻧﺘﻪ

- ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺍﻟﮑﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﮐﺴﯽ ﺟﺪﯾﻢ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ

- ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ ﻣﺎ ﺑﯽ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ، ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺻﻼﺡ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ﺍﺯﺵ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ

- ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻨﺪ ﺁﺩﻡ ﺣﯿﻔﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﻪ

- ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺸﮑﻮﮐﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺵ ﻣﻲ ﮔﺬﺭﻩ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ

- ﯾﻪ ﻋﺪﻩ ﺁﺩﻡ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﻦ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ ﻧﻔﻬﻤﻦ

- ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ «ﺑﺎﺷﻪ ﻣﺮﺳﯽ» ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻔﻪ ﺷﻮ

- ﻣﻦ ﻧﻈﺮﻣﻮ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﺤﻤﯿﻞ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﺖ، ﺧﺮ ﺍﺳﺖ، ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ

- ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﻣﺎ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﮐﺴﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯿﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﻧﻔﻬﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺩﺍﺩﯾﻢ

عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 خرداد 1393 - 10:05 ب.ظ


ما تماشاچیانی هستیم،

که پشت درهای بسته مانده ایم!

دیر آمدیم!

خیلی دیر...

پس به ناچار

حدس می زنیم،

شرط می بندیم

شک می کنیم...

و آن سوتر

در صحنه

بازی به گونه ی دیگردرجریان است

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 4 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 20
اعتبار: 0

168 مرتبه در 47 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 61 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 31 خرداد 1393 - 07:55 ب.ظ

 

من نگران به دنیا آمده ام

و شاید تنها من نباشم که نگرانم

هستند بسیاری

که مثل من

می ترسند

می ترسم

 فرزند آینده ام نتواند به زبان مادری اش حرف بزند

زنی را در آغوش بگیرم که ساده نمی تواند بخندد

دختری داشته باشم که از من رازهایش را پنهان می کند

من آنوقت نتوانم دو شیفت کار کنم تا بتواند گوشی سیب داشته باشد

نتواند با پرایدش به گردش برود و سیگار بکشد

پسری داشته باشم که مرا در بغل نمی گیرد

صبح که از خواب بلند می شود به من نمی گوید سلام

من فقط نگرانم

کاش می شد چشم بست و باز کرد و دید همه چیز خودش اتفاق افتاده و درست هم اتفاق افتاده

زنی اتفاق افتاده برایم که بوی برنج دم کرده می دهد و عطر شنل

دختری اتفاق افتاده برایم که دوست دارد بعضی وقت ها بدون اینکه از من بپرسد برایم چای بیاورد

پسری که پنج شنبه ها من و مادر و خواهرش را به دورترین پارک تهران می برد برای گردش

من نگرانم که این ها اتفاق نیافتند

نگران اینکه این کلمات را زندگی نکنم

 فقط نگرانم

 


صفحه ی شخصی و فعال من در اینستاگرام : morteza_abdi1367
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 1 تیر 1393 - 04:11 ب.ظ

سلام دوستانم ,دلم برای همه تنگ شده است.می خواستم گروهی را به شما معرفی کنم ."گروه چار تار".

من در برج میلاد کنسرت شان را دیدم. از طرف پدر ترانه سرای گروه دعوت شده بودیم.واقعا محشرند .

آلبومشان هم به بازار آمده است فکر کنم .خوشتان بیایید .البته با جستجو در اینترنت هم می توانید به 

آهنگ هایشان هم گوش کنید واگر دوست داشتید آلبو م شان را بگیری.

چار تار پرسه ی آوایی است

به امید هیچ

سرگذشت لحظه هایی شبیه به هم

از ترس گرفته تا امید

از شک گرفته تا باور

-باوری که کم سراغی از ما گرفت-

طنینی و آوازی....

شعری وشعوری....

رقصی وعبوری...

اول هر ترانه زاده می شویم و آخرش زاینده

چند وقتی هست این شده رسم ما

پیدا شدن

عضو سایت تاریخ عضویت: 3 بهمن 1392

پیام های ارسالی: 35
اعتبار: 0

583 مرتبه در 123 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 396 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 4 تیر 1393 - 02:31 ب.ظ

 دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص روازاون که عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

 


الا بذکر الله تطمئن القلوب
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 شهریور 1392

پیام های ارسالی: 5
اعتبار: 0

20 مرتبه در 7 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 40 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 6 تیر 1393 - 04:22 ق.ظ

هراس...

یعنی...من باشم

و...توباشی

وحرفی

برای گفتن نباشد...

نیکی فیروز کوهی


تو خوبی !البته با تاخیر!!
عضو سایت تاریخ عضویت: 21 اسفند 1390

پیام های ارسالی: 271
اعتبار: 18

1177 مرتبه در 306 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1069 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 12 تیر 1393 - 01:23 ب.ظ

فردا صبح

انسان به کوچه می آید

و درختان از ترس

پشت گنجشکها پنهان می شوند


شاید زمین،جهنم سیاره ای دگر باشد...
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 4 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 20
اعتبار: 0

168 مرتبه در 47 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 61 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 تیر 1393 - 12:18 ق.ظ

کسی از اسلاف من شاید چاهی کنده و به آب رسیده

گرنه این ایمان کنکاش برای رسیدن به ندیده ها

از کجا در خون من جاریست!


صفحه ی شخصی و فعال من در اینستاگرام : morteza_abdi1367
عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 4 اردیبهشت 1393

پیام های ارسالی: 20
اعتبار: 0

168 مرتبه در 47 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 61 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 مرداد 1393 - 08:05 ب.ظ

دیروز کسی در سینه ی خاک خوابیده بود که هیچ یادش نمی آمد چرا سینه اش می سوزد

فقط می دانست چند بیت شعر نسروده داشته

چند فال نخوانده

و چند خط نامه نفرستاده

و گمانش بیشتر به این می رفت

که پیش از اینکه عاشق بمیرد قدری عاشق موتور بوده قدری عاشق ویراژ


صفحه ی شخصی و فعال من در اینستاگرام : morteza_abdi1367
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 دی 1392

پیام های ارسالی: 44
اعتبار: 0

186 مرتبه در 56 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 56 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 مرداد 1393 - 09:49 ب.ظ

به امید بهبودی سیمین بهبهانی

سایه شب بر دفتر سپید
درخشان تر از هر روشنایی
نگاره های پیرزن قلم دان را دنبال می کند
تا به اوج آفرینش
به نقطه پیوست
به لحظه های ناب ندیده
بپیوندد
سایه شب خموش اما هوشیار
به غزل هایی که
تاریخ را ورق می زنند
تاریخ احساس بشر
در کنج خانه ی شاه بانوی شعر
می نگرد
و
هویدا شدن بیداری خاموش را
از پنجره ی باز افق
در در دستان اش می یابد..


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن leilaabdi4444@gmail.com
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 24 مرداد 1393 - 09:17 ب.ظ

رفتم اما دل من مانده  بر دوست هنوز
میبرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز

 

بگذارید بآغوش غم خویش روم
بهتر از غم بجهان نیست مرا دوست هنوز

 

گرچه با دوری او زندگیم نیست ولی
یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز

 

همچو گل یکنفسم جا بسرسینه گرفت
سینه ی غمزده زآن خاطره خوشبوست هنوز

 

رشته ی مهر و وفا شکر که از دست نرفت
برسر شانه ی من تاری از آن موست هنوز

 

بعد یک عمر که با او بوفا سر کردم
با که این دردبگویم؟ که جفاجوست هنوز

 

تادل ناله ی جانسوز بر آرم همه عمر
همچو چنگم سر غم بر سر زانوست هنوز

 

با همه زخم که "سیمین" بدل از اودارد
میکشد نعره که آرام دلم اوست هنوز
سیمین بهبهانی

 

گلبانو دوستت دارم  وشفای خیرت را از خداوند بزرگ خواهانم.گل

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 27 مرداد 1393

پیام های ارسالی: 4
اعتبار: 0

23 مرتبه در 9 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 5 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 28 مرداد 1393 - 12:00 ب.ظ

در تلاطم آغوشت

 

احمقانه است شناگر ماهری بودن

در تو

تنها باید غرق شد .....


خبرنگار واسطه ای بین مردم و رسانه هاست که مسئولیتی سنگین بر عهده دارد.
عضو سایت تاریخ عضویت: 16 آبان 1392

پیام های ارسالی: 43
اعتبار: 0

459 مرتبه در 131 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 203 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 28 مرداد 1393 - 09:59 ب.ظ

چرا رفتی ,چرا ؟ من بی قرارم

به سر ,سودای آغوش تو دارم

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟

ندیدی ,جانم از غم نا شکیباست؟

خیالت گر چه عمری یار من بود 

امیدت گر چه در پندار من بود

بیا امشب شرابی دیگرم ده

ز مینای حقیقت ساغرم ده

دل دیوانه را دیوانه تر کن 

مرا از هر دو عالم بی خبر کن

 

گلدر گذشت بانوی شعر  تسلیت بادگل


<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*