عرض درود و احترام خدمت همه ی هم تالاری های نازنین و مهربون و همین طور پوزش برای دیر کرد در ارائه ی گزارش !
حوالی 3 صبح مطابق معمول فرصت سر زدن به تالار رو پیدا کردم که متاسفانه درست موقع ارسال پیام، سرور دچار خطا شد و ...نمی دونم چه موقع قادر باشم پیامم رو به تالار منتقل کنم ولی الان ساعت 3:20 دقیقه ی صبح جمعه ست که دارم این خاطره رو می نویسم....ظاهرا از همون نیمه شب اسم من موند توی تالار و تازه الان ساعت 2:15 بعد از ظهر موفق شدم پیامم رو منتقل کنم.
خب بریم سر اصل مطلب:
صمیمانه از همه عزیزانی که قدم رنجه کرده و تشریف آورده بودند غرفه ی نشر علی تا سعادت دیدار باهاشون رو داشته باشم، سپاسگزارم. به ویژه تعدادی زیادی از دوستانی که خبر دار شدم خیلی وقت بوده خرید هاشون رو کردند و فقط معطل دیدار با من و خانم بهارلویی و خانم نظری شده بودند.
تا جایی که حافظه م یاری بده از همه ی دوستان یاد می کنم. سروین عزیز قبل از همه ؛پر از مهربونی و یک دنیا صفا و صمیمیت که منو غرق انرژی مثبت کردند. مجددا از دنیای مجازی هم به این عزیز عرض ادب و احترام دارم.
مریم جون؛سمانه ی عزیز! خیلی لطف کردید خانم، سپاسگزار که تا اون موقع معطل رسیدنم موندید و اجازه دادید روی خندان و چهره ی پراز صفات رو ببینم. بروشور امسال هنوز آماده نبود ولی بروشور سال پیش رو از آقای نوری گرفتم ،بیشتر به خاطر اون قطعه ای که شما اون قدر هنرمندانه خلق کرده بودید. یادگاری خیلی خوبی برام می شه!
خانم لاهوتی(تراوش باران) وقتی دیدمشون، کمی جا خوردم...نمی دونم بر چه اساس سن و سال تر از چیزی که بودند، ایشون رو در نظر داشتم...بعد که دیدم این قدر جوان و علاقمند به کتاب هستند، دیگه اصرار نداشتم که بیشتر از این مقابل غرفه معطل نشند و هرازگاهی هم اگه بین صحبت ها، اشاراتی به نثر و نگارش و ..می شد ، بهشون هشدار می دادم؛گوش کنید و استفاد ببرید! خودشون اطلاع دارند تذکرم به چه منظور بوده، امیدوارم در این راه موفقیت خوبی داشته باشند.
راسپینا؛ گفتن نداره...خودش می دونه چه علاقه ی خاصی بهش دارم و تشکر دیگه پاسخگوی محبت هاش نیست.
نارین( نعیمه) درست و حسابی ندیدمش که! مثل فشنگ اومد ، شب چراغ رو داد براش مهر کنم و دِ برو که رفتیم! طفلک خودش اون جا متصدی یکی از غرفه ها بود و عذرش بجا...همین دیدار کوتاه هم از لطفش بود و برای من غنیمت!
مریم السادات صدوق...تقریبا عین یکساعتی رو که قرار بود مقابل غرفه باشم ، ایشون مظلوم کناری ایستاده بود و با یه لبخند ملیح فقط نظاره گر ما بود . ناگفته نمونه منتظر بودم دختر نازنینش رو هم ببینم که متاسفانه سعادت نداشتم.
یه دوست جوان و شیطون از مخاطبای پر و پا قرص خانم بهارلویی هم بود، خاطرم نیست اینجا کاربریشون به چه نامی ثبت شده ، ولی در ذهن من با اسم ممولینا ضبط شده (فاطمه ی عزیز) و دوستشون ...طفلیا موندند تا بالاخره خانم بهارلویی هم سر رسیدند. البته مطابق معمول، با کمی خلف وعده، که ظاهرا موجه بوده ،بالاخره خانم بهارلویی هم رسیدند ولی متاسفانه قسمت نبود خانم نظری رو زیارت کنم، نمی دونم اصلا تشریف آورده بودند یا خیر! به هر حال از همین جا به ایشون هم عرض ادب دارم.
تا یادم نرفته،خانم نوری کوچک رو هم تونستم ببینم که مدت ها بود ندیده بودمشون و بالاخره سعادت دیدن خانم دکترمون رو پیدا کردم ،از همین جا بهش خسته نباشید و خدا قوت می گم....انشالا زودتر پروژه ش ارائه بشه و خیال خودش و خانواده و دوستانش رو راحت کنه.
مهر و امضا خیلی زدم... همه لطف داشتند و پر از صفا و صمیمیت ...اگه کسی رو از قلم انداختم، همین جا عذر خواهی می کنم و اگر خاطرم بیاد بر می گردم برای ویرایش و اضافه کردن نام اون عزیز.
یکی از ویراستاران خوبمون خانم افسانه نظری هم از ابتدا تا انتهای کنار ما بودند ؛از مشهد اومده بودند و من از همین جا از زحمتی که کشیدند، تشکر می کنم.
امسال جای هدی عزیز خالی بود، درعوض دوست دیگه ای حضور داشتند به همین نام و اصرار داشتند باید اسمشون رو با "ی" بنویسم برای مهر و امضا!که همین منو یاد دوست قدیمی خودمون انداخت. جای خالی گندم و نیلوفر بانوی عزیز هم حساب خالی دیدم.
از همکاران ، خانم مستانه فرهانی و خانم بیتا فرخی هم اومدند به غرفه سر زدند.امیدوارم به زودی شاهد اومدن کتاب جدید خانم فرخی باشیم که قراره توسط نشر علی به مخاطبین عرضه بشه!
انشالا که روز جمعه هم دوستان دیدار های خوبی داشته باشند و از این ملاقات ها ، لذت کافی ببرند.
در آخر از ادمین (آقای امیر نوری ) عزیز برای همه ی زحمتاشون تشکر ویژه دارم، همین طور از همه ی پرسنل نشر محترم علی که این ده روزه ی نمایشگاه و قبل و بعد از اون ، بار سنگینی بر دوش دارند.
همگی رو به خدای بزرگ می سپارم و تا درودی دیگر، بدرود!
بعد ها نوشت:
چند تایی از دوستانی که پارسال سعادت دیدارشون رو داشتم و یا امسال فکر می کردم بتونم ببینمشون و متاسفانه سعادتش رو نداشتم باید به لیست دوستان غایب قبلی اضافه می کردم...این ساعت اومدم توی تالار به همین منظور که سورپرایز شدم...عین همون دوستان متقابلا برام پیام خصوصی گذاشته بودند...مثل همیشه ، بازم یک قدم از محبت همگی مخاطبای گلم عقب موندم و شرمنده شون شدم!
ستاره@ عزیزم با اون لبخند پر از مهربونیش
الهه.ی عزیز با اون چهره ی محجوب و دوست داشتنیش....مرضیه .ش که نمیدونم توی این تالار هم به همین یوزر هست یا نه
رایای نازنین که گفته بود می آد و موفق نشده بود که افتخار آشنایی باهاش رو به ما هدیه بده!
و دوستان دیگه ای که شاید تا حالا ندیده باشم ولی به من همیشه از طریق پیام هاشون کمال محیت رو داشتند!
یه گلایه هم از نسیم خانم نازنین و با محبتمون
عزیز دلم، یادمه برای همچین اسمی مهر زدم و حتی باهاش یه صحبت کوتاه کردم ولی چرا تذکر ندادی ( با یوزر نسیم توی تالار علی هستید؟) چرا یادم نیاد؟...همه ی یوزر ها که به هر دلیل روی یکی از آثارم یا اسم عاطفه منجزی ،یا لحظات ماندگار و ...پیامی برام داشتند، حتما توی خاطر دارم...الان که گفتی، متاسف شدم که چرا محبت یک طرفه و لذت بردن از این محبت..ای کاش خودت رو معرفی می کردی خانمی! باعث شدی دلم بسوزه که نشناختمت...انشالا اگه سعادت داشته باشم...شاید سال دیگه ...
ممکنه بازم برگردم...باید ذهنم رو ریکاوری کنم که از این تالار کیا رو از لیست غایبین جا انداختم.
از من تا خدا راهی نیست....فاصله ایست به درازای من تا من و در این هیاهوی غریب، من این من را نمی یابم!