صفحه:   1
نمایش:   1 - 30
تعداد کل صفحه:   3
تعداد کل موضوع ها:   68


<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 

آنسوی مرز عشق
عضو سایت تاریخ عضویت: 26 دی 1390

پیام های ارسالی: 107
اعتبار: 84

1949 مرتبه در 357 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1174 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 8 اسفند 1390 - 11:40 ب.ظ

 

سلام به دوستان عزیز وتبریک به خانم نخعی عزیزم به خاطر چاپ کتابتون

به نظر من کتاب خیلی خوبی باید باشه اسم زیباش  و طرح جلد زیباترش و از همه مهم تر خلاصه شو یا در اصل شروع کتابو خیلی دوست دارم ..

بازم تبریک به همکار عزیزم ونخونده مطمئنم که کتابتون عالیه. موفق و موید باشید. 

ضمنا از فرناز جونم که با فرناز خانم نخعی نسبتی ندارند و  توضیحات مختصری دادند ممنونم. فقط یه سوال از فرناز جون داشتم  ،غم و غصه نمک زندگیه نباشه که نمیشه البته به اندازه فقط می خواستم اگه اشکالی نداره بدونم  آخر کتاب ختم به خیر میشه یا نه ؟


هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست
عضو سایت تاریخ عضویت: 29 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 8
اعتبار: 25

279 مرتبه در 57 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 356 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 10:51 ق.ظ

سلام به دوستان گلم مخصوصا خانم نخعی عزیزم

چاپ کتاب  آنسوی مرز عشق رو به خانم نخعی تبریک میگم از توضیحات زیباتون ممنونم امیدوارم که این کتاب هم مثل اوج آسمان با استقبال خوبی رو برو بشه.


نیازی نیست اطرافمان پر از آدم باشد،همون چند نفری که اطرافمون هستن آدم باشن ...کافیه!
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 161
اعتبار: 493

3992 مرتبه در 664 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2647 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 01:17 ب.ظ

افسانه نادریان نوشت:
 

 

سلام به دوستان عزیز وتبریک به خانم نخعی عزیزم به خاطر چاپ کتابتون

به نظر من کتاب خیلی خوبی باید باشه اسم زیباش  و طرح جلد زیباترش و از همه مهم تر خلاصه شو یا در اصل شروع کتابو خیلی دوست دارم ..

بازم تبریک به همکار عزیزم ونخونده مطمئنم که کتابتون عالیه. موفق و موید باشید. 

ضمنا از فرناز جونم که با فرناز خانم نخعی نسبتی ندارند و  توضیحات مختصری دادند ممنونم. فقط یه سوال از فرناز جون داشتم  ،غم و غصه نمک زندگیه نباشه که نمیشه البته به اندازه فقط می خواستم اگه اشکالی نداره بدونم  آخر کتاب ختم به خیر میشه یا نه ؟


سلام به دوست عزیزم سرکار خانم نادریان
 

از لطفتون بینهایت ممنونم و امیدوارم لیاقت این همه مهربونی رو داشته باشم.

در مورد آخر کتاب نگران نباشین، من اصولا دل نوشتن آخر بد  قصه هارو ندارم! یه بار سعی کردم بنویسم ولی اون قدر روحیه ام بد شد و کابوس دیدم که عوضش کردم. حس میکردم من قاتلم و یه آدم خوب و مهربونو عمدا کشتم! در نتیجه تصمیم گرفتم رویهء ژول ورن مرحوم رو در پیش بگیرم و همه پیشاپیش بدونن که هر اتفاقی هم بیفته در نهایت قهرمانان اصلی داستانهام جون سالم به در می برن! ممکنه این طوری سورپریزش کمتر بشه ولی عوضش مجبور به جنایت نمیشم!!!

باز هم از لطفت متشکرم و امیدوارم کتابمو دوست داشته باشین خانم نادریان عزیزم.

از بقیهء عزیزانی هم که با صداقتی مثال زدنی در این شادی با من شریک شدن از ته دل ممنونم، اکه بدونین این دوستی های پاک چقدر بهم می چسبه...


من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.
عضو سایت موقعیت: 8
تاریخ عضویت: 12 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 2
اعتبار: 23

331 مرتبه در 49 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 638 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 9 اسفند 1390 - 02:15 ب.ظ

سلام به تمام دوستان گلم و

درود و تبریک مخصوص, نثار خانم نخعی عزیز بابت چاپ کتاب جدیدشون بعد از کتاب موفق قبلی  ( امیدوارم فرناز جان این تبریک رو به گوششون برسونه) ....  من هم بی اندازه مشتاقم این کتاب زودتر به کتاب فروشی ها برسه تا خواننده یکی دیگه از کارهای ارزشمند نشر علی باشم .

با آرزوی موفقیت و سربلندی برای همه ی شما عزیزان و خانم نخعی عزیزم  @};-  (اینجوری بعضی ها دو بار دو بار دعا میشن ها! )

mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 10 اسفند 1390 - 12:40 ب.ظ

 بازهم سلام خدمت فرناز عزیزم وهم تالاری های همیشه فعال

فرناز عزیزم  چاپ کتاب جدیدت رو بهت تبریک می گم و امیدوارم مثل همیشه موفق باشی . 

من در حال حاضر نصف کتاب انسوی مرز عشق رو خوندم و تا حالا لذت بردم ولی نظر اخرو بعد از اتمام کتاب میدم پس فعلا .......


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 11 اسفند 1390 - 12:30 ق.ظ

 باز هم سلام 

حالا می خوام نظر اخرو بدم ............. خیلی قشنگ بود . لذت بردم . فرناز عزیز یک دنیا ممنون

مریم صدوق


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 12 اسفند 1390 - 06:02 ق.ظ

درود بر اعضا و کاربران محترم تالار

از همون روزی که خبر انتشار کتاب جدید رو خوندم تصمیم گرفتم که برای خوندنش اعلام امادگی کنم ولی  بعد که به یاد ماجرای خرید کتاب وسعت غریب افتادم ! گفتم بهتره جانب احتیاط رو رعایت کنم و بدون اعلام عمومی!! به دنبال خرید و خوندن کتاب باشم و خوش حالم که به عرض شما عزیزان برسانم انسوی مرز عشق دیروز ظهر به دستم رسید و تازه یه 1 ساعتی میشه که تمومش کردم.

1- فکر کنم لازم نباشه بگم که کتاب نثری روان و پر کشش داره چون همه ی دوستان با قلم و سبک وسیاق نوشته های خانم نخعی عزیز اشنا هستن.

2- شروعش رو هم که خوندید وحتما با من موافقید که چقدر خوب تونسته کنجکاوی خواننده رو تحریک کنه و وادارش کنه که پیگیر ادامه ی داستان باشه.

3- این بار هم خانم نخعی موضوعات مختلف اجتماعی - فرهنگی رو در کتابشون مطرح کردنداز جمله:

1-3-نحوه ی برخورد ایرانیان مهاجر با فرهنگ کشور میزبان.

2-3- معضلات ازدواج با ملیت های دیگر.

3-3- مشکلات تربیت فرزندان در غربت مخصوصا فرزندان دو رگه.

4-3- یاد اوری این نکته که در نا امیدی بسی امید است وانسان همیشه در بحرانی ترین شرایط هم باید به لطف و رحمت خدا ایمان داشته باشه و امید رو از خودش دور نکنه!

5-3- تاکید براین نکته که هرگز از ظاهر کسی  در موردش قضاوت نکنیم  و اجازه بدیم  او را بیشتر بشناسیم وبعد .........

6-3- همه چیز فرهنگ غرب بد نیست و همه ی غربیها هم انسانهای بی پروا وبی بندوبار نیستند در ان جوامع هم واژه هایی مثل عشق  فداکاری  دوستی  وتعهد و خانواده معنا دارند.

وا البته  همه ی این موضوعات در بستری عاشقانه زیبا و دل انگیز مطرح میشه عشقی که بارها وبارها در بوته ی ازمایش قرار می گیره و شما با خوندن کتاب متوجه خواهید شد ایا از این امتحانها سربلند بیرون امده یا نه؟!

4- شخصیت ها همه قابل باور وملموسند حتی جیمی عزیزکه یک دو رگه ی ایرانی - امریکایی ست با اعتقادات خاص خودش اصلا دور از ذهن نیست ونمونه ی اون رو دیدیم.مطمئن باشید بعد از اتمام کتاب جیمی رو به لیست شخصیت های ماندگار تون اضافه خواهید کرد:)))

5-  تنها نکته ای که من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم مربوط به صفحات 264 و 265 بود که فکر کنم  علت این عدم ارتباط   باور ها و اعتقادات خاص منه !! حالا شما بخونید ببینم نظر شما در این مورد چیه؟

6-همان طور که اکثر خواننده ها دوست یا بهتر بگم توقع دارند این کتاب پایانی خوش داره که لذت خوندن رو بیشتر می کنه  و شما با یک حس شیرین ولبریز از عشق کتاب رو می بندید .

اگر بخوام نظرم رو در یک خط به  اطلاع شما دوستان  منتظر برسونم باید بگم: 

انسوی عشق یک ملودرام اجتماعی پر افت و خیز و فراز و فروده  که در هر صفحه اش بوی خوش عشق رو استشمام می کنید و به خیر وخوشی به پایان میرسه.


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 4 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 13
اعتبار: 22

143 مرتبه در 27 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 61 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 13 اسفند 1390 - 10:39 ب.ظ

خانم نخعی عزیزم سلام امدم بگم کتابتون رو خواندم  وواقعا لذت بردم  با تمام نکاتی که نیلوفرجونم اشاره کرد موافقم ویک چیزی هم که خودم می خواهم اشاره کنم اینه که با خواندن این کتاب یک حس خوب به کسانیکه دورگه هستند پیدا کردم دروغ چرا من یک خورده بفهمی نفهمی نژاد پرستم البته ذهنیتم خیلی قشنگتر شد من هم به شخصیت های ماندگارم جیمی رو می خواهم اضافه کنم.

خانم نخعی عزیزکلا با کتابتون کلی حس خوب داشتم ودوست داشتم یک عالمه چیزهای دیگر بنویسم ولی متاسفانه با خوندن یکسری چیزها توسایت در مورد ...و...تمام حس خوبم فروکش کرد ولی الان دوباره میروم سراغ قسمتهای مختلف کتابتون تا حالم جا بیاد.

 

مرسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسیی از تمام نویسنده جونهایی که این حس خوب هارو برامون میسازند.خانم نخعی جونم مرسسسسسسسسسسسسسسسسسسی.

 


یادم امد که شبی باهم از ان کوچه گذشتیم
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 121
اعتبار: 87

1826 مرتبه در 367 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2462 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 اسفند 1390 - 07:33 ب.ظ

سلام سلام سلام

اومدم آنهم با دستی پر با این همه مشغله شب عید ما خانمها از این یک کتاب به هیچ عنوان نمی شد گذشت !!!!!!!!!!!!

کتاب رو خوندم و خیلی لذت بردم از نثر روان و زیبا و تاثیر گذار فرناز گلم که هر چی بگم کم گفتم.خانم نخعی عزیز بهتون تبریک می گم عاللییییییییییییی بود

فقط....ببخشید ها فقط یک نکته کوچک که ذهن من رو درگیر خودش کرده؟؟؟

چرا جیمی تا شهرزاد بهش می گفت من دیگه می خوام ازدواج کنم به همون راحتی می پذیرفت؟؟؟می گفت باشه خداحافظ وقتی انقدر راحت با این مسئله کنار می اومد ها می خواستم بزنم از وسط نصفش کنم آخه مرد هم انقدر مطیع.......

ولی کلاخیلی خوب بود و من عاشقش شدم ممنون از زحماتتون

میدونی که عاشق نوشتنت و تک تک کلماتت هستم و همچنین شخصیت خودتون که ماهه ماه

موفق و پیروز باشید .سمانه


کتاب زندگی چاپ دوم ندارد,پس عاشقانه زندگی کن
mzm
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 74
اعتبار: 18

817 مرتبه در 193 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 735 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 15 اسفند 1390 - 08:38 ب.ظ

 با عرض سلام و پوزش فراوان خدمت دوستان هم تالاری که به من لطف داشتن .

پوزش خواستم برای اینکه بعضی از دوستان از من نظر کلی خواسته بودن ولی من اینترنت در دست رسم نبود و دیر متوجه شدم .

توی پیغام قبلی نظر کلی دادم برای اینکه واقعا کتابی هستش که مطمئن هستم نظر اکثر شما دوستان رو جلب می کنه و از خریدو خواندنش لذت می برید. 

بازهم معذرت.


دوستان پاک چوبهای خیسی هستند که با اتش نه می سوزند و نه خاکستر می شوند .
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 اسفند 1390 - 01:00 ق.ظ

سلام مریم جون عزیزم چشم ما به نوشته های شما روشن

عزیزم به نظر من جیمی مطیع نبود بلکه یک عاشق واقعی بودیکی از فاکتور هایی که با اون یک عاشق واقعی شناسایی میشه اینه که از خواسته ی خودش به خاطر اسایش معشوقش بگذره  این جا هم جیمی از خودش گذشت وحاضر شد با دل شکسته اش بسازه اما  شهرزاد غصه نخوره  و ارامش خیال داشته باشه وتازه ظاهرش رو حفظ می کرد که مبادا شهرزاد خانم غبار غم به دلشون بشینه(شکلک حسودی) !

میگم فرناز جان  اگه شرایط اقایون( روم به دیوار اقایون تالار! ) همین طوری که در   حال حاضر هست پیش بره این کتابت  مثل شاهنامه  حماسه و افسانه میشه ! با این جیمی  گل پسر ! :)))) باور کنید شوخی کردم دل کسی نشکنه  (شکلک شرمنده )  می گم این شریف مهربان به قدری ما رو بابت حضور پنهونی اقایون در تالار تر سونده که ما همش نگران دل شکستن این عزیزان میشیم!!


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 شهریور 1390

پیام های ارسالی: 121
اعتبار: 87

1826 مرتبه در 367 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2462 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 اسفند 1390 - 02:57 ب.ظ

سلام به فرناز گلم

ممنون از توضیحاتت زیبات بی خود نیست که همیشه میگم از خوندن نوشته هات لذت می برم و عاشقتم به گفته شما بله این مسئله کاملا سلیقه ایی من جیمی رو دوست داشتم اما چون همیشه با مردهای ایرانی برخورد داشتم نتونستم انعطاف یک مرد خارجی رو در برابر عشقش درک کنم خیلی زیبا توضیح دادی جسارتم رو ببخش و خوشحالم از اینکه هستی و من رو از اشتباهاتم بیرون می آری

یک کلام عاشقتم


کتاب زندگی چاپ دوم ندارد,پس عاشقانه زندگی کن
عضو سایت تاریخ عضویت: 25 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 9
اعتبار: 6

121 مرتبه در 22 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 166 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 16 اسفند 1390 - 04:56 ب.ظ

خانمی نخعی عزیزم الان کتاب انسوی عشق را تمام کردم وبسیار لذت بردم شهرزاد دختر دوست داشتنی بود که خانمی یک دختر ایرانی را خوب به تصویر کشیده بود ید.

بازهم ممنون منتظر کتاب بعدی هستم.


با تشکر از شماسودابه امیرجهادی.
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 3
اعتبار: 3

41 مرتبه در 9 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 15 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 اسفند 1390 - 11:05 ق.ظ

سلام بر و بچه ها

خوندمش! خیلی قشنگ بود و کلی بیشتر از کتابهای قبلی خانم نخعی بهم چسبید. البته نمیخوام بگم قبلیها خوب نبود چون قبلا نظر مثبتمو درباره اوج هم داده بودم ولی این یه چیز دیگه بود! هر کی بخونه پشیمون نمیشه!


گل پونه گل پونه دلم از زندگی خونه
عضو سایت تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 37
اعتبار: 35

801 مرتبه در 136 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 334 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 17 اسفند 1390 - 10:34 ب.ظ

 سلام دوستان کتاب خوان. من هم بلاخره فردا این کتاب بدستم میرسه.بابا دلم اب شد از بس که تعریف کردید!!!!!!!!!!!   فرناز عزیز امید وارم همه کارهاتون همینجور مورد توجه عموم مخصوصا دوستان وهم تالاریهای عزیز قرار بگیره انشاالله...................تا بعد بدرود


مثل ساحل آرام باش ،تا دیگران مثل دریا بیقرارت باشند
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اسفند 1390 - 01:13 ق.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااام به همه

مرسی نیلوفر هم بابت موضوع هم جواب بدجنسانت(شکلک چشمک)

خب بریم سر اصل مطلب..........هورااااااااااااااااااااااااااا تنوع              l_0_l         (این هم شکلک ابداعی شادی)

با اجازه من از حق حداکثر استفاده میکنم نیلو جان

1-کااااااااااااااااااااااااااااااااااامراااااااااااااااااااااااااااااااااان جان(شازده کامران میرزا قجر افشار نه ها)کامران افشار,ووواااااااااااایییییییییییی  (این نهایت ذوق زدگی) و اما چرا؟چون به نظر من کامران نمونه یه مرد و یه عاشق واقعی بود,مرد عاشقی که الان و توی این دوره و زمونه نیست(برای اینکه اعتراض کسی بلند نشه )کمتر هست(کمیابه)چی کار مییخواستین و از یه مرد عاشق واقعی توقع داشتین و کامران اونجوری نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟برای رسیدن به ماهنوش همه کاری کرد,از هیچ تلاشی فرو گزار نکرد,برای اگه ماهنوش پسش میزد اون ولش نمیکرد و تلاش برای نزدیک شدن بهش رو بیشتر میکرد(حتی در جایی از داستان میخونیم که ماهنوش به خاطر حرفی که توی اون خونه ,که بعد از ازدواجشون رفتن,میزنه و کامران خیلی بدش میاد مییگذاره و میره ولی باز هم برمیگررده ,حالا اگه جرات داری به مردای این دوره و زمونه این رو بگو,آقا میره خونه باباش,بعد کار به دادگاه و ...میفته),برای آسایش زن و بچه اش از هیچی حتی جونش هم دریغ نمیکرد,اگه میخواین بگین پس اون دروغ ها و پنهان کاری ها چی پس,من میگم همش برای رسیدن به ماهنوش بود و بس و درآخر هم همه چیز رو گفت و معذرت خواهی هم کرد,اینکه سمج میشد و تا مشکل ماهنوش رو براش حل نمیکرد ول کن نبود.میدونین کامران از نظر من یه جورایی آرمانیه.

2- امیر علی جان  (ا_0_ا)دقیقا به همون دلایل که برای کامران شرح دادم که درباره مانیا داشت.

3-ما را عفو بفرمایید,آقااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خو امیر علیم شبه کامران جونم بود پس دوتاش یکی ولی حسابش کنیداااااااااااا,نمیشه که امیرعلی با دو متر قد و اون هیکل توصیفی نخودی باشه.محراااااااااااااااااااااااااااااااااب جون,این که دیگه گفتن نداره,خو معلومه توی دوره زمونه ای که طرف زنش میفته بیمارستان سریع نق و نوق میکنه و ساز مخالف کوک میکنه و میره سراغ یکی بهترش به نظرتون این قشنگ نیست که محراب همه زنگیش رو بفروشه تا خرج جراحی های متعدد پری (زنی هنوز عقدی و توی کما هم هست,نه یه عمل ساده)کنه.این قشنگ نیست که برای رسیدن به کسی که دوستش داری این همه عذاب بکشی,تازه وقتی پری میگه دیگه نمیتونم ,محراب نمیگه نمیخوای نخواه منو بگو که دارم واسه رسیدن به تو  خودمو به آب و آتیش میزنم,میگه نه پری بازم تحمل کن تو بکشی کنار من بازم سعی میکنم و دست بردار نیستم,من یاد نگرفتم تا به هدفم نرسیدم ازش دست بکشم.

البته فکر کنم همه توی یه مایه شد,اما خب................

شخصیت های عاشق واقعی واقعی از نظر من بیش از اینهان ولی خب از بالا اینطور دستور رسیده,تازه ما قاچاق هم کردیم, واویلا(شکلک چشمک) 

ضمیمه(پیوست):عزیزان من هم معتقدم که دوست داشتن با عشق فرق میکنه و از عشق بالاتره،اگر دقت کنیم واژه عشق خیلی نیست که وارد ادبیات شده یا لااقل قدمتش خیلی کمتر از دوست داشتنه(حالا ببینید کی گفتم الان همین یه جمله آخر کلی سرش اعتراض میشه،انقدر بالا پایینش مییکنن تا مجبور میشیم حذفش کنیم)همونطور که پیامبر هم فرمودن:«مردی که به زنش بگوید دوستت دارم[اثر این سخن]هرگز از دل زن بیرون نمیرود»

اما به نظر من محبت و عشقی که کامران به ماهنوش ،محراب به پری و شاید امیرعلی به مانیا داشت ،عشق ساده نبود بلکه دوست داشتن بود.البته هر کس نظر خودش رو داره و البته محترمه.


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
عضو سایت تاریخ عضویت: 30 مهر 1390

پیام های ارسالی: 167
اعتبار: 226

3847 مرتبه در 633 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3202 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اسفند 1390 - 01:31 ق.ظ

بازم سلام

امشب اینجا چون هیچ کسی غیر ازمن وانا نیست بازهم خودم جواب میدم وگرنه درستش اینه که همه در بحث شرکت کنند و نظراتشون رو در مورد شخصیت های پیشنهادی انا بدن.

کامران :اگه یادت باشه بعد از برگشت ماهنوش به تهران کامران کاری به ماهنوش نداشت و سعی نمی کرد بهش نزدیک بشه تا وقتی که ابجی جونش بهش در رابطه با حال و هوای ماهنوش هشدار داد! در صورتی که اون باید خودش میفهمید! در همون ابتدای کار منظورم  قبل از اشنایی ماهنوش با بهروزه فقط یکبار اون هم از طریق استادش از ماهنوش خواستگاری کرد وبعد هم این قدر دست دست کرد تا ماهنوش نصیب بهروز شد!

امیر علی: فکر کنم اول به خاطر ایلگار به فکر ازدواج با مانیا افتاد وبعد که دید مانیا تمام فاکتورهای مد نظرش رو داره عاشقشم شد!

محراب:  انا جون خودت اگه یه مردی با خصوصیات محراب  ببینی عاشقش میشی ؟ اخلاقش تند بود  نمی تونست اظهار علاقه کنه   لجباز بود   حرف هر ننه قمری رو در مورد زنش باور کرد  به جای این که مستقیما از پری بپرسه تا شکش بر طرف بشه پلیس بازی در اورد من شخصیت محراب رو تو کتاب دوست داشتم ولی فکر میکنم قلم توانای خانم بهار لویی از اون یه مرد جذاب ساخته بود  در صورتی که جنین مردی جذاب نیست ؟

 


ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
Ana
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 دی 1390

پیام های ارسالی: 97
اعتبار: 96

2629 مرتبه در 456 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2332 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اسفند 1390 - 03:19 ق.ظ

بازم سلام

نیلوفر جان در مورد کامران یادمه (البته اگه اشتباه نکنم )در جواب ماهنوش میگه تا اومدم دست به جنبونم دیدم تو عاشق شده بودی و میخواستی با بهروز ازدواج کنی؟به قول خانم منجزی عزیز عاشق(ماهنوش)کوره و به هیچ صراطی مستقیم نیست,همونطور هم که دیدی کامران بهد از ازدواج با ماهنوش به هیچ وجه حاضر به جدایی نمیشد چون ماهنوش رو به راحتی که به دست نیورده بود که...درباره علت اون رفتارهاش هم این بود که نمیخواست ماهنوش رو اذیت کنه  و یا اون وضعش تحت فشار بگذاره ولی این به معنای این نیست که نخوادش ,بنا به شرایط ماهنوش بود,که بعد از توضیحات زیبا که گفت زنت جذام که نداره فقط حامله اس,به ماهنوش چسب دو قلو شد.

اما درباره امیرعلی باهات تا حدودی موافقم,ولی امیر علی بی علاقه بی علاقه هم نبود,فقط فکر میکنم علاقش از نوع عشق بود نه دوست داشتن.

اما در مورد محراب,به نظر من محراب واقعا عاشق بود,از هیچ شخص دیگه ای این رفتارهایی که گفتم نمیتونه سربزنه,اما در مورد اخلاقش,پری محرراب ررو اینطوری دوست داشت با همین ویژگی های شخصیتی.(در اصطلاح روانشناسی به امثال پری میگن مرد صفت,پری یا کلا کسایی که این تیپی هستن,زن هایی که به چشم ما بداخلاقن یا قلدر به هیچ وجه مردی که مثل موم تو دستشون باشه رو به عنوان همسر نمیپسندن بلکه  بیشتر دنبال تیپهایی مثل محراب هستن,که قدرتش از اونا بیشترباشه و به نوعی بالادست تر و از لحاظ اخلاقی تا حدودی خشن,در خشونت هم از خودشون بالاتر)محراب خشن بود اما در ظاهر,قلبش از سنگ نبود یا به قول خودش پیچ و مهره و دنده نبود.

گفتی چرا شک؟دقیقا توی داستان پری طی یک پچ پچ درونی در پاسخ به سوال خودش میگه اگه این همه مدرک و شاهد علیه محراب هم وجود داشت ,اگه پسر پیغمبرم بود من بهش شک میکردم . من هم باهاش موافقم,چه قدر مدرک و شاهد!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حالا چرا پلیس بازی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حتما نمیخواسته که پری بفهمه که بهش شک کرده و خودش یه جوری ته توی قضیه رو دراره,که بعد هم به اون نتیجه بد به خاطر وجود اون همه مدرک و بعد هم تصادف و فهمیدن اصل قضیه و پشیمونی و............


هیچ کس همراه نیست.....تنهای اول
عضو سایت موقعیت: 24
تاریخ عضویت: 24 آبان 1390

پیام های ارسالی: 110
اعتبار: 210

2492 مرتبه در 401 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4584 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اسفند 1390 - 11:03 ق.ظ

nilofar نوشت:
 

البته منم ماهان رو خیلی دوست دارم دیگه همه میدونن ولی یک سوال  پنهون کاری ودروغش چی ؟ ایا ثریا حق نداشت از ماهان ناراحت بشه بابت دروغش؟ایا عشق مجوز دروغ گفتن رو میده؟



اگه قرار بود ماهان به ثریا بگه که همون پارسا هستش که دیگه این داستان بوجود نمیومد . بعد هم ماهان به خاطر خود ثریا هویتش رو مخفی کرد . چون میدونست که ثریا از شخصی به نام  پارسا متنفره

در حقیقت زمانی که ما با ماهان به اسم پارسا آشنا شدیم میدونستیم که عاشق ثریا نیست و ثریا رو برای هدف دیگه ای میخواست

اما ماهان عاشق ثریا شد و همه میدونیم که عشقی که ذره ذره بوجود میاد خیلی ماندگار تر و مقدس تر از یک تب تنده


آرام تر سکوت کن .... صدای بی تفاوتی هایت هلاکم می کند .
عضو سایت موقعیت: 20
تاریخ عضویت: 2 مهر 1390

پیام های ارسالی: 104
اعتبار: 111

3585 مرتبه در 503 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 3807 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 18 اسفند 1390 - 11:51 ق.ظ

به به به این بحث!!!

سلام گرم ما را پذایرا باشید نازنین دوستان!!!

آغا ما اصلاً پدیده عشق و عاشقی را در قرن اخیر باور نداریم!  توی رمان ها هم با این که جان مایه همه شون عشق و عاشقی ست، ترجیح می دهیم رمانی را مطالعه کنیم که از عشق های آتشین خانه خراب کن، همراه با کلی ابراز علاقه که طرفین به جای شام و ناهار وصد البته وعده اصلی غذایی یعنی  صبحانه تقدیم هم می کنن، درشان خبری نباشد که اعصابمان بدجور خط خطی می شود!!! اصولاً هم با قربان صدقه رفتن مورد داریم و این را نشانه ای از نشانه های عشق نمی دانیم! و از صمیم قلبمان اعتقاد داریم، همیشه عاشق  تنهاست و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست! و اعتقاد داریم که وصل ممکن نیست، همیشه فاصله ای هست! (سهراب سپهری)

در نتیجه این اعتقادات و البته پاره ای دیگر از مسائل ترجیح می  دهیم خودمان را قاطی این بازی ها نکنیم که مناسب سن و سال ما نیست!!! ما همچنان از دهانمان شمیم شیر به مشام می رسد و مشغول خواندن داستان های برادران گریم هستیم!!! اصلاً ما را چه به این حرف ها؟!

ما رمان فرناز جانمان را مطالعه نمودیم سرانجام!! (شکلک بی نهایت شادمان و خجسته) دست و جیغ و هورااااااااااااا:)))

وای، خیلی دوستش داشتم! به دلایلی! یک این که مسئله ای که جیمی باهاش درگیر بود، یعنی سکولاریسم مسئله دهه یا بهتره بگیم صده ماست! خودم و خیلی دیگه از جوونا با این مسئله درگیریم... گاهی به این سو و گاهی به اون سو:) پرداختن به چنین مسئله ای واسم جالب و دوست داشتنی بود. و این که خیلی زیبا نشون داده شد خدا همیشه هست! کافیه دستت رو به سمتش دراز کنی... به جای اینکه دستت رو بگیره، تو رو با تمام عشقی که بهت داره بغل می کنه و ... جمله هایی که جیمی اونشب از ته دل فریاد می کشید واسم از هر آشنایی آشناتر بود... عین جمله هایی بود که...

پرداختن به مسئله مهاجرت و مشکلاتی که در پی داره توی این رمان به زیبایی بیان شده بود! البته بگم که به نظرم جای کار بیشتری هم داشت...  ولی همین حدش هم زیبا بود...

راستش رو بگم از این که ده صفحه یه بار یه اتفاقی واسه شهرزاد یا جیمی میفتاد یه کمی ناراحت شدم:) آخه مگه یه آدم چقدر ظرفیت داره آیا؟! اما اینم یه جورایی توی بطن داستان نشسته بودا! یعنی فضای داستان و روندی که داشت احتمالاً چنین حوادثی رو می  طلبید:) و خوبیش به این بود که ایمان داشتم هرچی هم که بشه، قرار نیست کسی راهی دیار باقی بشه:) اینم از الطاف بی کران خانم نخعی نازنین هستش واقعاً! و من سپاسگزار این مرام نامه شخصی شون هستم:)

شخصیت پردازی ها رو هم که گفتم دوست می داشتم... مثلاً آنا را خیلی دوست داشتم:) و دیوید رو! خود شهرزاد و جیمی هم که دیگه جای بحث نداره:) این که هیچ کس توی این رمان فرشته نبود و کسی هم نقش دیو رو بازی نمی کرد، واسم بی نهایت دوست داشتنی بود! انقدر اینو تکرار کردم فکر کنم همه از حفظ شده باشید!!! من شخصیت پردزای های خاکستری رو دوست می دارم:)))

کلاً رمان زیبایی بود:) از اوج آسمان خیلی بیشتر دوستش می داشتم!!!! مرسی ازتون خانم نخعی گلم! بی صبرانه منتظرم که بسامه هم منتشر بشه! چون شخصیتش با این که کلاً بیست صفحه رو هم توی رمان به خودش اختصاص نداده بود، اما بی نهایت تأثیرگذار بود و البته شخصیت جالبی هم بود:)

بوس و بغل تقدیم به همه دوستای خوشگل خودم که واقعاً دوستشون دارم ندید:)))

مرسی خانم نخعی عزیزم-0-


...با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم/ یا او نشان ندارد یا من خبر ندارم...
عضو سایت تاریخ عضویت:

پیام های ارسالی:

مرتبه در ارسال مورد تشکر قرار گرفته. مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 اسفند 1390 - 03:02 ق.ظ

خانم نخعی عزیز سلام ،دوستان دیگر هم سلام.

یک تبریک ویژه به خانم نخعی محترم ،تا اینجا که واقعا ممنونم ولذت بردم ،اصلا مگر میشه کتابی مورد تایید دو کارشناس ارشد مثل نیلوفر وسپیده جان قرار بگیره وعالی نباشه اینکه به همه این کتاب رو توصیه می کنم عرضیست جدا که دلم نیامد تا پایانش صبر کنم ولی برای توضیحات بیشتروتشکر نهایی لطفا کمی تامل بفرمایید تا فردا که روز تعطیل است وبنده هم کمی کم خوابی های هفته اخیر رو جبران میکنم وهم انسو ی مرز کاملا در اینسوی مرز مغزیم جای میگیره .

بازهم ممنون از خانم نخعی محترم.

موید ونامدار باشید شریف.

عضو سایت تاریخ عضویت: 9 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 10
اعتبار: 12

129 مرتبه در 30 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 53 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 19 اسفند 1390 - 07:43 ب.ظ

مرسی که سریع کتابو خوندین و نظر دادین بچه ها. حالا من با خیال راجت کتابو میخرم. راستش از روز اول وقتی متن اولش که تو سایت گذاشتن رو خوندم وسوسه شده بودم چون به نظرم قشنگ بود و آدمو کنجکاو میکرد ولی چون قیمتش بالاست صبر کردم تا چند نفر پیشمرگ بشن و مطمئن بشم بعد بخرم!

به قول بچه ها وقتی نظر مثبت نیلوفر و سپیده بیاد روی کتابی دیگه شکی نیست که اون کتاب خوب و قشنگه. همین فردا میخرم ولی بدبختانه من نمیتونم مثل شماها کتاب بخونم و یه همچین رمانی برام اقلا یه هفته طول میکشه. ایشالا وقتی تموم کردم میام نظرمو میگم. هر چند که با نظرات شماها نخونده میدونم ازش خوشم میاد.


خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد
عضو سایت تاریخ عضویت:

پیام های ارسالی:

مرتبه در ارسال مورد تشکر قرار گرفته. مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 20 اسفند 1390 - 04:30 ق.ظ

دوستان بالاخره این کتاب هم تمام شد وانسوی مرزعشق در این سوی مرز مغزی اینجانب نشست .

جاداره از خانم نخعی محترم کمال تشکر راداشته باشم کاری بسیار متفاوت ودر خور تعمق بود .موضوع پیام داشت انهم در بطن یک داستان عاشقانه ودلبرانه ،شخصیت های ساخته شده همه در اذهان باقی می ماند ،در مسیر داستان ازاینکه مولف گرامی خواسته بودندصرفا به انسان بودن بپردازیم جدای از دین وباورهای مذهبی وملیت وکلا تقسیم کننده های دیگروشاید در بیانی دیگر همانطور که سپیده جان اشاره فرمودند به سکولاریسم که نگاه انسانی راابشر دوستانه می پسندد ورای دید مذهبی وعقیده ای هر شخص پرداخته شده بود.

این که در یک رمان به شیوه ظریفی مولف عزیزبیاید به این مطلب بپردازد بینهایت برایم دلنشین بود وقابل تحسین بعد از ارزیابی موضوعی باید عرض کنم از لحاظ ساختارهای داستان نویسی بی نقص پردازش شده بود وقلم خانم نخعی متمایز ظاهر شده بودمخصوصاباان فرازو فرودهای تعریفی داستانی متداول در کلیت .

در اخرتبریک عرض میکنم خدمت خانم نخعی دوست داشتنی خودمون به خاطر این کتاب زیبا .

بازهم ممنون وسپاسگزارهستم.

موید ونامدارباشید شریف.

عضو سایت تاریخ عضویت: 26 دی 1390

پیام های ارسالی: 107
اعتبار: 84

1949 مرتبه در 357 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 1174 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 23 اسفند 1390 - 11:01 ب.ظ

با سلام به فرناز نخعی عزیز و عرض خسته نباشید

آنسوی مرز عشق رو خوندم دوروز منو و فکرمو مشغول خودش کرد یکی از کتابایی بود که دوست داشتم اونو آروم آروم بخونم و به قول معروف مثل یه نوشیدنی گوارا اونو مزه مزه کنم تا بیشتر بهم بچسبه نظرمو توصفحه ی اصلی کتابتون نوشتم ولی چون نمی تونستم زیاد توضیح بدم و وارد جزییات بشم اومدم تو این صفحه نظرمو کامل تر بنویسم .

کتاب خوبی بود یکی از نکات مثبتش از زبون سوم شخص نوشتنش بود که به نظر من سخت تر از نوشتن از زبون شخصیت اول کتابه چون  دانای کل باید همه ی شخصیت ها و حوادث اطرافشونو با دقت بازگو کنه و شما عالی تونسته بودید این کارو انجام بدید .

 نکته دیگه ای که خیلی خوشم اومد اینکه تونستم حتی با شخصیت هایی که یه صحنه ی کوچیک بدون دیالوگ در داستان حضور داشتند ارتباط برقرار کنم مثل زن و فرزند مرد عراقی که توسط سربازای آمریکایی کشته شد .

صحنه های عراقو خیلی دوست داشتم چون کاملا قابل تجسم بودند برام .

بسامه رو خیلی دوست داشتم و از اینکه زندگی این دختر عراقی رو به صورت رمانی مجزا به نگارش در اوردید خیلی خوشحال شدم حدس می زنم  کار سختی هم براتون بوده . فضا سازی ها و شخصیت ها در یه کشور دیگه تحقیق زیادی لازم داره که شما خیلی عالی اینکارو کرده بودید . 

بهترین آرزوها رو براتون دارم .

موفق و موید باشید .


هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست
عضو سایت تاریخ عضویت: 17 آذر 1390

پیام های ارسالی: 161
اعتبار: 493

3992 مرتبه در 664 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 2647 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 اسفند 1390 - 10:43 ق.ظ

افسانه نادریان نوشت:
 

با سلام به فرناز نخعی عزیز و عرض خسته نباشید

آنسوی مرز عشق رو خوندم دوروز منو و فکرمو مشغول خودش کرد یکی از کتابایی بود که دوست داشتم اونو آروم آروم بخونم و به قول معروف مثل یه نوشیدنی گوارا اونو مزه مزه کنم تا بیشتر بهم بچسبه نظرمو توصفحه ی اصلی کتابتون نوشتم ولی چون نمی تونستم زیاد توضیح بدم و وارد جزییات بشم اومدم تو این صفحه نظرمو کامل تر بنویسم .

کتاب خوبی بود یکی از نکات مثبتش از زبون سوم شخص نوشتنش بود که به نظر من سخت تر از نوشتن از زبون شخصیت اول کتابه چون  دانای کل باید همه ی شخصیت ها و حوادث اطرافشونو با دقت بازگو کنه و شما عالی تونسته بودید این کارو انجام بدید .

 نکته دیگه ای که خیلی خوشم اومد اینکه تونستم حتی با شخصیت هایی که یه صحنه ی کوچیک بدون دیالوگ در داستان حضور داشتند ارتباط برقرار کنم مثل زن و فرزند مرد عراقی که توسط سربازای آمریکایی کشته شد .

صحنه های عراقو خیلی دوست داشتم چون کاملا قابل تجسم بودند برام .

بسامه رو خیلی دوست داشتم و از اینکه زندگی این دختر عراقی رو به صورت رمانی مجزا به نگارش در اوردید خیلی خوشحال شدم حدس می زنم  کار سختی هم براتون بوده . فضا سازی ها و شخصیت ها در یه کشور دیگه تحقیق زیادی لازم داره که شما خیلی عالی اینکارو کرده بودید . 

بهترین آرزوها رو براتون دارم .

موفق و موید باشید .


سلام دوستان
 

چقدر برام شادی بخشه که همکار عزیزی مثل خانم نادریان وقت با ارزششون رو صرف خوندن رمان من کردن و بعد هم با زیباترین جملات اعلام میکنن که کارم رو پسندیدن.

تحلیل کارشناسیتون روی کتابم به بهترین شکل ممکن منو شاد کرد و واقعا باعث افتخار منه که شما دوست عزیزم کارم رو پسندیدین و با دیده اغماض به کاستی هاش نگاه کردین و از کتاب خوشتون اومده.

امیدوارم در پناه سروران بزرگی مثل شما بتونم کارهای بعدیم رو جوری ارائه بدم که باز هم مورد پسندتون باشه و نظر مثبتتون رو جلب کنه.

براتون ارزوی موفقیت و سربلندی دارم دوست خوبم.


من برای متنفر شدن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم، چون دارم به کسانی محبت میکنم که دوستم دارند.
عضو سایت تاریخ عضویت: 11 دی 1390

پیام های ارسالی: 14
اعتبار: 12

183 مرتبه در 40 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 125 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 اسفند 1390 - 12:00 ب.ظ

با سلام خدمت تمامی دوستان گلم و خانم نخعی عزیز مدت زیادی نیست که این کتاب رو خریدم اما تا الان دو بار این کتاب رو خوندم باید بگم هر دفعه هم یک نکته زیبا و خواندنی از توش پیدا کردم تمام شخصیت های کتاب رو اعم از مثبت و منفی خیلی دوست داشتم چون زیبا به نوشتار در اومده بود  امیدوارم هر چه زودتر کتاب بسامه هم چاپ بشه من که بی صبرانه منتظرم موضوع داستان و سبک نوشتار به قدری زیبا و روان بود که خواننده از خوندنش خسته نمی شد خانم نخعی  عزیزم واقعا جا داره بهتون تبریک و خسته نباشید بگم و آرزوی موفقیت و کتابهای زیباتر برای شما رو دارم...

عضو سایت موقعیت: تهران
تاریخ عضویت: 20 آذر 1390

پیام های ارسالی: 122
اعتبار: 47

1686 مرتبه در 372 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 4875 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 25 اسفند 1390 - 02:57 ب.ظ

سلام  از دیشب این کتاب رو دست گرفتم وتا 7 صبح یکسره خوندم تا تموم بشه  چون نمی تونستم زمین بزارمش خیلی قشنگ وخوب به همه موضوع ها پرداخته شده بود وهمه شخصیت ها قابل لمس بود وهمینطور موضوع دین .خدا شناسی که به زور نمیشود چیزی را به کسی قبولوند حتی اگه به نابودی ارزوهای شخص منجر بشه  دیروز که رفته بودم کتابفروشی یکی گفت که کپی الهه شرقی  ولی من که خوندم همچین احساسی نداشتم  خلاصه درسهای زیادی داشت واز خانم نخعی تشکر مجدد میکنم  در مورد سوال نیلوفر جون  من حامی گیلدا  وکامیار  با عشق برگرد وهمینطور جیمی  رو میگم


زندگی سیبی است که باید گاز زد با پوست
عضو سایت تاریخ عضویت: 1 آبان 1390

پیام های ارسالی: 40
اعتبار: 59

1204 مرتبه در 184 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 889 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 اسفند 1390 - 01:16 ق.ظ

عرض ادب مجدد خدمت هم تالاری های خوبم!

بالاخره بعد از یک وقفه ی چندروزه منم تونستم کتاب رو به پایان برسونم که بابت تاخیرم عذر تقصیر!

کوتاه و مختصر بگم؛دوستش داشتم ! کتابی بود که معلوم بود نویسنده براش زحمت زیادی کشیده و آگاهانه نوشته شده! برای هر مطلبی که ارائه شده بود،تحقیق شده بود و خلاصه....دست مریزاد دوست خوبم،خسته نباشی و امیدوارم روز به روز در کارهای آتیت موفق تر از روز قبل بدرخشی!

در پناه حق ....


از من تا خدا راهی نیست....فاصله ایست به درازای من تا من و در این هیاهوی غریب، من این من را نمی یابم!
عضو سایت تاریخ عضویت: 9 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 10
اعتبار: 12

129 مرتبه در 30 ارسال مورد تشکر قرار گرفته. 53 مرتبه تشکر کرده است.
تاریخ ارسال: 26 اسفند 1390 - 09:20 ب.ظ

من هم موفق شدم بخونمش! هر چند که کندی من در کتاب خوندن همیشه باعث میشه دیر برسم و دیگه نظرم جذابیت دوستانی که روزهای اول کتابو میخونن و داغ داغ نظر میدن نداره! ولی من هم نظرمو میگم.

خیلی خوشم اومد. به نظرم خیلی کتاب خاص و کاملی بود. شخصیتها همونطوری که سپیده قبلا گفته خاکستری بودن و آدمهای عادی اجتماع با اخلاقهای معمولی.

فضاپردازی کتاب که بینهایت عالی بود. همونطور که خانم نادریان عزیز گفتن خیلی سخته که آدم در مورد یه کشور دیگه کتاب بنویسه و باز همونطور که خانم منجزی عزیز گفتن کاملا معلوم بود که نویسنده برای هر چیزی تحقیق کرده و با علم و آگاهی کارشو انجام داده.

از نظر جذابیت بی نظیر بود. آدم تا کتابو تموم نمیکرد نمیتونست بذاره زمین و من که در این زمینه خیلی کندم و معمولا رمانها رو حدود یه هفته تا 10روز میخونم، این کتابو ظرف 3 روز خوندم.

این کتاب هیچ اشکال و ایرادی نداشت. همه چیز منطقی و سر جاش بود.

خیلی خوشحالم که دو ماه دیگه بسامه هم میاد! البته میدونم یه داستان مستقله ولی همین قدر که مربوط به این داستانه باز هم خوبه. دلم واسه شخصیت های این کتاب تنگ میشه!


خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد
عضو سایت تاریخ عضویت: 22 بهمن 1390

پیام های ارسالی: 2
اعتبار: 3

19 مرتبه در 8 ارسال مورد تشکر قرار گرفته.
تاریخ ارسال: 27 اسفند 1390 - 09:34 ب.ظ

کتاب قشنگی بود.

من زیاد بلد نیستم بنویسم و مثل سایر دوستان مفصل توضیح بدم فقط خواستم بگم از این داستان خیلی خوشم اومد و از نویسنده عزیز و نشر ععلی بابت این کتاب و همه کارهای خوب و زیبایی که امسال ارائه دادن و تونست اوقات فراغت منو به خوبی پر کنه ممنون و راضی ام.


من از دنیا ممنونم به خاطر زندگی ام!

<<    <      >    >>
   صفحه:
1 2 3 


کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
0 عضو،   1 مهمان
ورود اعضا
نام کاربری:*
رمز عبور:*