هامون لب باز کرد و به حرف آمد :
- میدونی سنگِ یاقوتِ کبود چه معنی داره ؟
شاران نگاهش کرد و در سکوت به صورتِ پُر لبخندِ هامون خیره ماند . نگاهش به سنگِ یاقوت و انگشترِ جذابِ ساخته ی خودش بود . در همان حال گفت :
- آرامش ، وفاداری ، صداقت ...
نگاهش تا چشمهای شاران بالا آمد مکث کرد ... اهلِ حرفِ عاشقانه زدن نبود ! تا به آن روز کلامی عاشقانه به لب نیاورده بود ... بارِ دیگر به حرف آمد :
- درست رنگِ چشمات ...